بسم الله الرحمن الرحیم
▪️امّتی که عزیزترین عزیزاناش را به قربانگاهِ جانان میبرد، پیروز است.
▪️امّتی که در بلندای جهان، دَمادَم شعله میافروزد تا شب را بشکند، افق را بیابد، و بردَمیدن سپیده را ببیند، شکستناپذیر است.
▪️امّتی که میتواند یحییها بپرورد و در گهوارهٔ مهرِ خود، جان آنان را با جانان پیوند بزند، هیچگاه نگران از آوردگاه نیست و از اُشتُلُم و عربدهکشی دشمن، هراسی به دل راه نمیدهد، بهنگام یحیایی که در دامنِ مهرِ خود پروریده را، به رویارویی با دشمن کینهتوز و کینهپراکن میفرستد.
▪️توحیدباوران و شرکستیزان و برافرازندگان رایَتِ حقّ و حقیقت، همهگاه، در درازای حیات، با فرودآیی آنبهآن به برکهٔ زلال توحید ، در کار بازسازی و بازآفرینی خویشاند و نمیگذارند در ارکان برافرازنده و بهپا دارندهٔ امّت محمّدی، گسستی پدید آید.
▪️یحیای مقاومت، قهرمانِ بردَمیده از مشرقِ جانِ توحیدیان، خوش درخشید و درخشاند. ایستاد و قدرت توحید و توحیدیان را به کفر جهانی نمایاند و بهروشنی نشان داد جبهه شرک، با همه ساز و برگ پیشرفته و بهروز، در برابر ارادهٔ توحیدیان، فشل و ناتوان است.
▪️یحیای امّت اسلامی، از میان دود و آتش، محرومیتها، ویرانهها، آوارگیها و اسارتگاه هراسانگیز دشمن، با تن رنجور ، ضعیف و شکنجهدیده، امّا ایمان و اراده پولادین فراخاست و ستمدیدگان و خانمانبرافتادگان را به فراخیزی فراخواند، نه در سخن، که در رفتار و ابتکارهای بسیار در رویارویی با کفر و صهیون جهانی برای آزادی قدس شریف و برگرداندن ملّت مظلوم فلسطین به دامن پُر مهر این سرزمین مقدّس و زادگاه پیامبران بزرگ.
▪️آن مجاهد فی سبیل الله، با افقهای جدیدی که در آوردگاه حق علیه باطل گشود، امید آفرید و موحّدانِ در بند، بالشکسته، اسیر در سرپنجه خونآشامترین خونآشامان تاریخ بشری را ، شوقمندانه به پرواز و بالگشایی به سوی مسجد الاقصی برانگیزاند.
سیف القدس را طراحی و راهبری کرد، دشمن صهیونی را در مرداب عفن خودساخته فرو برد و به گرفتارآمدگان در حصار صهیون فهماند این حصار، رخنهپذیر و فروریختنی است و این نوید بزرگ و شگفت، در طوفان الاقصی، به حقیقت پیوست، تاریخ ورق خورد، چهره غرب آسیا دگرگون شد و همه جهانیان به تماشای جهان نو، طوفانی، بنیانبرافکن و ستمسوز، به بلندیها و بامها فرا رفتند و پایان ستم و رهایی قدس را فریاد کردند.
▪️یحیای غزه، یحیای فلسطین ، یحیای ستمدیدگان، سالهای سال بر لب گودالهای آتش، بیقرار بود، خود را در آتش میافکند، تا کالبَدی را به آغوش بگیرید و به آن زندگی دوباره بخشد؛ تا این که خود در غروبی غمانگیز، تنهای تنها، قهرمانانه، بال و پر زنان، در برابر چشم حیرتزده دشمن، ققنوسوار به آغوش آتش فرو رفت، به آن امید و آرزو که آتش به اذن خداوند متعال بر ابراهیمیان گلستان شود.